سه ساله زهرات ، از نفس افتاد ، تو این خرابه ، کجایی بابا
چشام به راهه ، آروم نداره ، تا به خرابه ، بیایی بابا
از زمونی که رفتی تو بابا
میزنه دشمنت بی مهابا
وقتی باباجون من بیایی
میگم از دردِ ضرب لگدها
کجایی بابا ، دیگه تاب ندارم
بی تو باباجون ، دیگه خواب ندارم
******
خدا رو شکر که ، دعام اثر کرد ، بابایی آخر ، برگشتی
امام باباجون ، فدای زخمات ، پس چرا با سر ، برگشتی
کی سرت رو بریده باباجون
کرده این حالتت قلب و محزون
نیست یه جا که ببوسم بابایی
حتی لبهات شده پُرِ از خون
کجایی بابا ، دیگه تاب ندارم
بی توباباجون ، دیگه خواب ندارم
شاعر : ابوالفضل آلوئیان
- پنج شنبه
- 16
- مهر
- 1394
- ساعت
- 16:45
- نوشته شده توسط
- حمید
- شاعر:
-
ابوالفضل آلوئیان
ارسال دیدگاه