اینجا کجاست برادر ، رحمی بکن به خواهر
ترسم از اینه اینجا ، از تو جدا شم آخر
انداخته سایه بر سرم ، ابر سیاه ماتم
پس لا اقل تنهام نذار ، یادت باشه باهاتم
تو بی کسی تنهام نذار
من بی تو می میرم ای یار
******
بغض سپاه غم زد ، راه گلوم و سد کرد
هر استخاره ای که ، کردم بازم اومد بد
بار سفر رو وا نکن ، برگرد بریم مدینه
از وقتی اینجا اومدیم ، قلب همه حزینه
انگار که هر چی طالع ، شوم تو این زمینه
افتاده شوری بر دلم
این سر زمینه قاتلم
شاعر : محمد مبشری
- شنبه
- 18
- مهر
- 1394
- ساعت
- 9:44
- نوشته شده توسط
- حمید
- شاعر:
-
محمد مبشری
ارسال دیدگاه