خیمه ها سر به سر شد پریشان
می رود یک یتیمی به میدان
تشنه ای در صف لاله ها رفت
دست خالی سوی نیزه ها رفت
آه و واویلا آه و واویلا
******
می چکد تشنگی از نگاهش
سینه ی آسمان قتلگاهش
تیر دشمن دریده گلویش
دست و پا زد کنار عمویش
آه و واویلا آه و واویلا
******
بوی عطر حسن گشته احساس
دست او شد جدا همچو عباس
صید بشکسته پر زد پر و بال
جان دهد با عمو بین گودال
آه و واویلا آه و واویلا
شاعر : میثم مومنی نژاد
- شنبه
- 18
- مهر
- 1394
- ساعت
- 12:22
- نوشته شده توسط
- حمید
- شاعر:
-
میثم مومنی نژاد
ارسال دیدگاه