آنقدر چسبید بر من تو صدا کردی اخا
تا کنون نشنیده بودم که برادر خوانیم
آمدم در علقمه شاید بفریادت رسم
لیک حال زار تو افزوده بر حیرانیم
دیدمت پیکر جدا از دستها افتاده بود
بوسه بر دستت زدم با دیده بارانیم
مشک یکسو ،دستها سوی دگر،در چشم تیر
دست بر دست کوفتم ای بی گنه قربانیم
ای علمدار رشیدم از غمت پشتم شکست
ای برادر داغ تو شد باعث ویرانیم
خیز وبین هر طفلکی فریاد دارد یا عمو
بازگرد ،دیگر برفت آن حالت عطشانیم
دشمنان خندان بگویند لشگرش بی میر شد
خیز وبر دوشت بگیر این پرچم قرآنیم
غم هجوم آورده بی تو بر من واهل حرم
می شود خیزی دوباره شادمان گردانیم
شاعر : اسماعیل تقوایی
- پنج شنبه
- 23
- مهر
- 1394
- ساعت
- 3:20
- نوشته شده توسط
- سید محسن احمدزاده صفار
- شاعر:
-
اسماعیل تقوایی
ارسال دیدگاه