• سه شنبه 15 آبان 03


بگذار دست و پا زند از سینه اش برو -( بغضی نشسته راه گلو وا نمیشود )

3885
14

بغضی نشسته،راه گلو وا نمیشود
گفتم کمک بیاورم اما نمیشود

جا خوش نموده،کوشش من بی نتیجه ماند
این نیزه که ز زخم تنش پا نمیشود

من را بزن تنش بخدا قطعه قطعه شد
آن نیزه را دوباره نزن،جا نمیشود

غش کرده مادرم ته گودال بس کنید
این حال و روز یوسف زهرا نمیشود

بگذار دست و پا زند از سینه اش برو
جان دادن بدون تقلّا نمیشود

اصلا ولش کنید خودش میرود ز دست
از بس که زخم خورده مداوا نمیشود

دارد صدای نعل می آید،چه خوب بود
میبردمش به خیمه ،خدایا نمیشود

این اشکهای چشم ترم خنده دار نیست
این صحنه ها تحمل سقا نمیشود

آتش بگیر تا که بدانی چه میکشم
تفسیر سوختن به تماشا نمیشود

شاعر:؟؟؟؟

  • جمعه
  • 1
  • آبان
  • 1394
  • ساعت
  • 14:34
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



علی اکبر

نام شاعر
علی اکبر نازک کار.

شنبه 2 آبان 1394ساعت : 19:23

ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران