ببخشید بابایی کسالت گرفتم
برای رگاته که لکنت گرفتم
مگه که نمی دید تو قرآن می خونی؟
چرا پس لباتو با چوب کرده خونی؟
بابایی حسینم بابایی حسینم
شبای رقیه شده بی ستاره
غرورم رو له کرد لباسای پاره
به جز روی ماهت تمنا ندارم
بریم از خرابه دیگه نا ندارم
بابایی حسینم بابایی حسینم
شاعر : حمید جواد زاده
- دوشنبه
- 4
- آبان
- 1394
- ساعت
- 15:58
- نوشته شده توسط
- حمید
- شاعر:
-
حمید جواد زاده
ارسال دیدگاه