تو خاک و خون پرپر نزن شهزاده ی شیر جمل
یادت میاد گفتی یه شب الموت احلی من العسل
با ریخت و پاشی که شده دست منو بستی عمو
افتادی رو خاکها ولی از پشت سر یا پیش رو
هر قدر نگاهت میکنم ، تو رو نمیشه باورم
اینقدر نفس نفس نزن ، پاشو با هم بریم حرم
مثل صدای ناله هام ، قامت تو کشیده شد
ای نازنین کبوترم ، بال و پر تو چیده شد
*****
بگید به اهل خیمه ها دامادم از سفر رسید
قد کشیده(تواین سفر) بزرگ شده شبیه یک مرد رشید
گلاب و اسپند بیارید گل بریزید روی پاهاش
میون این شلوغی ها چه خالیه جای باباش
حیف که یکم آب نداریم ، تا که نفسهاش جا بیاد
یه ذره آروم بگیره ، یا که صداش بالا بیاد
سوغاتی از طول سفر ، گرد و غبارراس رو تنش
آروم آروم گریه کنیم ، اگر که پاره س پیرهنش
شاعر : احسان پیریابی
- شنبه
- 16
- آبان
- 1394
- ساعت
- 6:42
- نوشته شده توسط
- حمید
- شاعر:
-
احسان پیریابی
ارسال دیدگاه