خسته نباشی پهلوون خوش اومدی به دامنم
به صورتم نگاه نکن تا نبینی که می شکنم
بیا تو گهواره بخواب رو نیزه ها پر خطره
ببینی که از هق هق من شونه ی خیمه ها تره
چی شده چشمای بابات ، چرا داره خون می باره
توکه دیگه سیراب شدی ، پس چرا بارون می باره
خونی تر از قنداق تو ، چشمای گریونه منه
خودت جوابمو بده ، این قنداقه یا کفنه
*****
اینقدر بی تابی نکن بزار خودم خاکش کنم
خدارو شکر هنوز میشه کفن تن پاکش کنم
چیزی که نیست فقط یه کم زیر گلوش خونی شده
فدا سرت حتی اگر شش ماهه قربونی شده
اگر که زیر خاک باشه ، بهرته ای خسته ترین
از اینکه فردا ببینم ، شش ماهه رو نیزه نشین
لالالالایی اصغرم ، آروم توی خاکها بخواب
شروع شده دیگه برام ، زندگیِ پر از عذاب
شاعر : احسان پیریابی
- شنبه
- 16
- آبان
- 1394
- ساعت
- 6:45
- نوشته شده توسط
- حمید
- شاعر:
-
احسان پیریابی
ارسال دیدگاه