اصغر من عمو رفته که آب بیاره
اصغرمن توی گهواره بی قراره
اصغر من شاید امشب بارون بباره
چرا به پیچ وتابی آرامش ربابی
لالایی می خونم تا گل پسرم بخوابی
نیست رمقی تو چشمات رحمی بکن به بابات
من بمیرم براتو خون میاد از رو لبهات
واای علیم رو نی آروم گرفته
واای خدا کنه سرش نیافته
شب بلا شب عطش دوباره شور وهروله
لالالالایی پسرم بخواب که خوابه حرمله
لالایی اصغرم
ای پسرم داره می میره مادر تو
ای پسرم چه می سوزه بال و پر تو
ای پسرم بزرگه نیزه از سر تو
اسیر تیر وسنگی رو نی چقد قشنگی
مثل عموت اباالفضل مرد نبرد و جنگی
چه جور طاقت بیارم خون از سرت روونه
دیگه دارم می میرم خدا خودش می دونه
واای چه تلظی می کنی مادر
واای یه نگام کن این دم آخر
من الاذن الی الاذن روضه ی هرشب منه
بابات برای تشنگیت به دشمنش رو می زنه
لالایی اصغرم
شاعر : محسن مقدم
- دوشنبه
- 18
- آبان
- 1394
- ساعت
- 15:25
- نوشته شده توسط
- حمید
- شاعر:
-
محسن مقدم
ارسال دیدگاه