اکبر من جوون شیدای بابایی
اکبر من عصای دستای بابایی
اکبر من تو گل رعنای بابایی
شبه پیمبر من داری می ری به میدون
آهسته تر علی جون چشمامه کاسه ی خون
ردشو همه وجودم از زیر اشک چشمام
جوون سر به زیرم علی خوش قد وبالام
واای داری می ری خدا به همرات
واای نظری کن به حال بابات
تو کربلا موذنو بها ر رویای منی
دنیارو بعدت نمیخوام چون همه دنیای منی
علی اکبرم
ای پسرم مهربونم جوون لیلا
ای پسرم میکشی پاتو روی خاکا
ای پسرم نیمه جونی وارباً اربا
کنار نعش تو من ضجه و گریه کردم
پاشو بریم تا خیمه می بینی غرق دردم
دست وپا می زنی و جون منو می گیری
چه جور ببینمت من اینطور داری می میری
واای پهلو هات منو برده مدینه
واای یادم اومد زخمای سینه
خون گلوتو می گیرم تا باز بهم بگی بابا
پاشو و عمه رو ببر از میون نامحرما
علی اکبرم
شاعر : محسن مقدم
- دوشنبه
- 18
- آبان
- 1394
- ساعت
- 15:28
- نوشته شده توسط
- حمید
- شاعر:
-
محسن مقدم
ارسال دیدگاه