سلام ای آقای کریمم گرفتار تو از قدیمم
تو شاه و من عبد حریمم حسن جان (۲)
بزرگ آل مرتضایی امام شاه کربلایی
چرا پس بی صحن و سرایی حسن جان (۲)
حسن جان – برای تو صحن و سرا میسازیم
ضریحی چنان کربلا میسازیم (بنامت بنازیم(
کریم شهر پیغمبری حسن
میان خانه بی یاوری حسن
تو شهریار بی لشگری حسن
(یابن الزهرا لبیک یا حسن)
بمیرم محاسن سفیدی نگفتی در کوچه چه دیدی
به شانه مادر را کشیدی حسن جان (۲)
صدایی آمد ناگهانی به خاک افتاده آسمانی
عصای بانوی جوانی حسن جان (۲)
واویلا – زمین خوردن مادرت پیرت کرد
دو گوشواره آنجا زمین گیرت کرد(عدو بیهوا زد)
ز بعد کوچه خون شد نگاه تو –
مسیر مادر شد قتله گاه تو
چه خندهای کرد بر سوز آه تو
(یابن الزهرا لبیک یا حسن)
به جانت زهر کین اثر کرد –
به خون لبهایت را که تر کرد
شرارش کار میخ در کرد – حسن جان(۲)
بهطشتی که شد ارغوانی- لبانت کرده روضهخوانی
کجا بین نامحرمانی حسن جان (۲)
واویلا – نرفته رخ تو به تاراج اینجا
نخورده لبت چوب حراج اینجا (بگویم زغمها)
امان ز شام و آن مجلس شراب –
عمه ی سادات با دیده اضطراب
نموده تک تک ضربهها را حساب
شاعر : قاسم نعمتی
- پنج شنبه
- 28
- آبان
- 1394
- ساعت
- 8:32
- نوشته شده توسط
- حمید
- شاعر:
-
قاسم نعمتی
ارسال دیدگاه