دور و بر قتلگاه... یادت کردیم
در توبه و در گناه... یادت کردیم
خورشید گرفت... یاد کردیم ز تو
شبهای بدون ماه... یادت کردیم
با دیدن هر بلندبالای نجیب،
افتاد ز سر، کلاه... یادت کردیم
یعقوب شدیم، ماه کنعان گم شد!
یوسف شده، بین چاه یادت کردیم
یک عمر، به سمت کعبه خواندیم نماز
با این همه اشتباه... یادت کردیم!
در خشکی هر لبی به یادت بودیم
در شرجی هر نگاه... یادت کردیم
در «گریه» ، همه به یاد تو می افتند...
در «خنده ی قاه قاه» یادت کردیم
بی علت روشنی...! به هرجا دیدیم،
یک پارچه ی سیاه... یادت کردیم
شاعر : احمد بابایی
- یکشنبه
- 1
- آذر
- 1394
- ساعت
- 6:55
- نوشته شده توسط
- حمید
- شاعر:
-
احمد بابایی
ارسال دیدگاه