دستِ خالی زِ من و تارِ عبایش با تو
مُژه ای از من و خاکِ کفِ پایش با تو
زحمت روضه مان هم که فقط با زهراست
قندش از مادر تو مزه ی چایش با تو
کاش می شد که در این یک دهه جان می دادیم
ضجه از ما زدن و مرثیه هایش با تو
وا غریبا ز تو و جامه دریدن با من
وا حسینا زِ من و سوز صدایش با تو
بین این روضه که پاگیر شدم فهمیدم
گریه اَش از تو دم اَش از تو و جایش با تو
مادرم گفت دَمِ پنجره فولادِ رضا
گوشه ای در حرمِ کرببلایش با تو
یک سفر پای پیاده به زیارت با ما
یک سحر گریه در ایوانِ طلایش با تو
کاش می شد حرم عمه تان میرفتیم
آرزو از من و یک بار دعایش با تو
شاعر : حسن لطفی
- یکشنبه
- 1
- آذر
- 1394
- ساعت
- 6:56
- نوشته شده توسط
- حمید
- شاعر:
-
حسن لطفی
ارسال دیدگاه