نوایی نوایی امون از جدایی
چشام تار تاره باباجون کجایی
خرابه شده کربلایی
دلم خون خونه دلم تنگ تنگه
هنوز داره یک شهر با بچه ات میجنگه
تو موهام پر از خورده سنگه
-------
وقتی سر تو بر روی یک نیزه جا گرفت
شلاق هم سراغ من و عمه را گرفت
آن نیزه ای که زیر سر تو نشسته است
آخر تو را ز دست من و عمه ها گرفت
از شمر سهم مادری ام را گرفته ام
یک پهلوی شکسته توان مرا گرفت
از بین نیزه پیرزنی گیسوی مرا
با بغض چند ساله ی تو بی هوا گرفت
با خطبه های عمه دلم قرص شد پدر
باید دهان عمه ی مان را طلا گرفت
چشم عمو به داد من و معجرم رسید
حیف از دو گوشواره که یک بی حیا گرفت
- دوشنبه
- 2
- آذر
- 1394
- ساعت
- 14:56
- نوشته شده توسط
- حمید
ارسال دیدگاه