سرم شکست، پرم شکست
تموم پيکرم شکست
چشم کبود، قوم يهود
دل برادرم شکست
*****
تا که رسيد، زجرپليد
گوشواره از گوشم کشيد
رو نيزه ها، عموى ما
اين ماجراهارو ميديد
*****
ميون راه، باسوز آه
سنگ يه عده رو سياه
پير و جوون، نامرداشون
بذار نگم واي از نگاه
*****
سه سالمه، قدم خمه
کى مثل من تو عالمه
نا ندارم، پا ندارم
شدم شبيه فاطمه
شاعر : حامد باقری
- سه شنبه
- 6
- مهر
- 1395
- ساعت
- 14:36
- نوشته شده توسط
- feiz
- شاعر:
-
حامد باقری
ارسال دیدگاه