غروب تاسوعا
(واحد)
آب می خواهم آب
خیمه ها پر شده از تشنگی و رنج و عذاب
ای عمو آب چه شد ای عمو آب چه شد
غیر شرمندگی عباس نداده است جواب
دختری مشک آورد
مشک آورد و دو دنیا به سرش گشت خراب
به دل دشمن زد
قول داده است عمو تا که بیاید با آب
قول داده است عمو
روی حرفش همه ی اهل حرم کرده حساب
ظهر عاشورا شد
علم افتاد و زمین غائله ای بر پا شد
علم افتاد زمین
و از آن لحظه دگر باب جسارت وا شد
نیزه ای بالا رفت
و چه دشوار میان دو سه نیزه جا شد
دوره کردند او را
سر این که چه کسی سر ببرد دعوا شد
یااخا را تا گفت
پسر ام بنین هم پسر زهرا شد
ساعتی بعد حسین
در سراشیبی گودال تک و تنها شد
شعر غرق گله است
پای زن های حرم خسته و پر آبله است
زیر تیغ خورشید
سر عباس به نی سایه ی این قافله است
دختری سیلی خورد
چون که بین سر و او چند قدم فاصله است
روضه ی شعر اینجاست
نیزه دار سر عباس چرا حرمله است
- سه شنبه
- 3
- آذر
- 1394
- ساعت
- 13:32
- نوشته شده توسط
- حمید
ارسال دیدگاه