چطور بگم دردامو غم و مصیبت هامو
وقتی که خاکه وطنت
میون قبره بدنت
جدا شده سر از تنت
چطور بگم برات داداش از سوز زخم و آبله
چطور باید بگم من از نیلوفرای قافله
بارون چشمام آروم نمی شه
نمی دونم عمرم چرا تموم نمی شه
برادر من
******
با چشم تر تنهایی سخته سفر تنهایی
سخته داداش در به دری
اسارت و بی خبری
سخته داداش بی معجری
حق داری نشناسی من و با این سر و روی کبود
حق داری باورت نشه منو زده قوم یهود
کبوترم من پرم شکسته
مثل سر تو برادر سرم شکسته
برادر من
******
رو قبر تو افتادم برس تو به فریادم
بیا دعایی کن برام
تا که روا شه حاجتام
این زندگی رو نمی خوام
قدم خمیده به خدا ولی سرم خم نشده
طعنه ی دشمنا داداش حریف صبرم نشده
بیا نپرس از سه ساله دختر
تو رو خدا خجالتم نده برادر
برادر من
شاعر : محسن طالبی پور
- یکشنبه
- 8
- آذر
- 1394
- ساعت
- 6:59
- نوشته شده توسط
- حمید
- شاعر:
-
محسن طالبی پور
ارسال دیدگاه