• یکشنبه 2 دی 03


اشعار امام حسن مجتبی(ع)-شهادت -( آن که سائل از عطایایش تحیر می کند )

1355
1

آن که سائل از عطایایش تحیر می کند

غربت و غم سینه اش را روز و شب پر می کند

می رود مسجد به منبر سب حیدر می کنند

بین کوچه می رسد با خود تفکر می کند

دیدن هربارِ قنفذ یا مغیره... بگذریم

در خودش می ریزد و یادی ز چادر می کند

می شود آیا کریمی را به دِرهم ها فروخت؟

آدم از این حرف، احساس تحیر می کند

می کِشد از زیر پا سجاده اش را آشنا

اینچنین سرباز از رهبر تشکر می کند؟!

صلحِ آقا جنگ با تزویر بود و جاهل است...

...هر کسی این صلح را سازش تصور می کند

بین سرداران غریب و بین منزل هم غریب

تا که می گویم "حسن" "غربت" تبادر می کند

آب می خواهد لب روزه امام از همسرش

همسرش با زهر دارد جام را پر می کند

پاره های این جگر در تشت بی علت که نیست

سنگِ سخت از سوز این جرعه تغیّر می کند

مطمئنم در دو عالم جزء قوم اشقیاست

هرکه از آقام احساس تنفر می کند

وقت تشییع تنش آمد زنی استر سوار

با کمانداران خود حسِ "تکاثر" می کند

می رسد آخر زمان انتقام منتقم

می رسد خواری آن کس که تکبر می کند

**

سنگ دل هستم... بدرد گِل شدن که می خورم

این دلِ سنگم برایش کار آجر می کند

صحن او یک روز مثل صحن مشهد می شود

 با نگاه مادرش این سنگ ها دُر می کند

شاعر : محمد جواد شیرازی

  • چهارشنبه
  • 18
  • آذر
  • 1394
  • ساعت
  • 14:24
  • نوشته شده توسط
  • حمید

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران