رفتی و دست مهربانت رفت در خاک
رفتی و از داغت عزادارند افلاک
با خویش بردی آن نگاه مهربان را
آن رحمت جاری و پاک و بیکران را
رفتی ولی بوی تو را دارد مدینه
ابری شده از غصه می بارد مدینه
یک عمر در راه خدا سختی کشیدی
رفتی ولی از امتت خیری ندیدی
قرآن صدایت می زند برگرد احمد
آیات رحمن غرق ذکر یا محمد
برگرد آیات خدا بی تو غریبند
آیات نور و انّما بی تو غریبند
غار حرا دلتنگ شبهای تو مانده
در حسرت یک بوسه از پای تو مانده
رفتی ولی در قلبهای دشمن و دوست
آن چهره و لبخند زیبای تو مانده
هر چند نشنیدند یک عده صدایت
در آسمان شهر آوای تو مانده
بر روی پیشانی ایتام مدینه
مثل همیشه جای لبهای تو مانده
نور علی نور دل غمگین زهرا
در ظلمت این قوم زهرای تو مانده
رفتی برایش ناله مانده درد مانده
رفتی علی در بین صد نامرد مانده
آقا تو رفتی بیت الأحزان را ندیدی
سینه زدن بر خاک سوزان را ندیدی
رفتی ندیدی ناله های دخترت را
خون گریه ها و ربنای دخترت را
رفتی ندیدی بعد تو حرمت شکستند
دستان حیدر را میان کوچه بستند
رفتی سفارشهای تو روی زمین ماند
بعد از تو زهرا و امیرالمومنین ماند
بعد از علی تنها و بی یاور حسن شد
خونین جگر خونین دهن خونین کفن شد
رفتی ندیدی ماجرای کربلا را
رفتی ندیدی پیکر در بوریا را
در کربلا اجر رسالت اینچنین بود
جسم حسینت پاره پاره بر زمین بود
بی اعتنا از گریه زینب گذشتند
از روی جسمش با سم مرکب گذشتند
اینجا میان روضه ها زینب قدم زد
آتش به جان شعرهای محتشم زد
این کشته افتاده بی سر حسین است
این که نمانده از تنش پیکر حسین است
این که سپاهی ریخته روی تن او
این شاه بی سردار و بی لشکر حسین است
این خیمه ای که گیسوی حورش طناب است
حالا اسیر شعله ها و آفتاب است
این پیکری که زینت دوش نبی بود
حالا تمام پیکرش شد خاک آلود
شاعر : مجتبی شکریان همدانی
- چهارشنبه
- 18
- آذر
- 1394
- ساعت
- 14:32
- نوشته شده توسط
- حمید
- شاعر:
-
مجتبی شکریان همدانی
ارسال دیدگاه