گریه در دست گرفته است عنان را زهرا
ناله بُرده است ز کف تاب و توان را زهرا
بسته ای از چه تو بر روی علی دیدۀخویش
باز کن پنجرۀ باغ جنان را زهرا
آسمان برسرم آوار شد از جا برخیز
چون تحمّل کنم این بار گران را زهرا
ای چراغ دل من باز بزن سوسوئی
تا دهی نور دل و دیدۀجان را زهرا
گوشۀ چشم کبود تو به من می گوید
که نگفتی به علی درد نهان را زهرا
تازه شد با غم تو داغ و غم پیغمبر
گرد غم باز گرفته است جهان را زهرا
گر که آه از جگرم سوخته بر می خیزد
شعلۀداغ تو آتش زده جان را زهرا
با غمت تا به ابد عهد «وفائی» دارم
نذر تو کرده ام این اشک روان را زهرا
شاعر : استاد سید هاشم وفایی
- دوشنبه
- 3
- اسفند
- 1394
- ساعت
- 14:21
- نوشته شده توسط
- حمید
- شاعر:
-
استاد سید هاشم وفایی
ارسال دیدگاه