مگر که مهر تو سرگرم کیمیاکاری است
که دست یافته بر خرمن طلاست خورشید
به بوی آنکه جمال تو بیند آورده است
هزارها طبق نور رونما خورشید
هنوز چشم به راه تو اند ای همه نور
جدا سپهر و جدا اختر و جدا خورشید
شناخت خورشید عروج کرده به گردون
نماز نور بخوان که رو میکند به تو امروز خورشید
عروج کردی و فریاد هر چه اهل دل است
بلند گشته به گردون که ای خدا خورشید
امام نور حریر فروغ خود برچید
دریغ و درد که رفت از میان ما خورشید
در آن غروب غمافزا چه لابهها کردیم
که شب نیامده از ره بیا بیا خورشید
هزار شکر که سر زد دوباره از مشرق
به رغم کوردلان گرم و جان فزا خورشید
چنان فروغ وی آفاق را منور کرد
که لب گشود به تفسیر آن خورشید
رسیدهایم به محضر به زادروز امام
همان که اوست سپهر کمال را خورشید
جدا نبوده امام از تو و نخواهد بود
کجا به جلوه نشسته است به نظاره خورشید
قسم به نور، به کوثر به مادرت زهرا
که با توایم همانند ذره با خورشید
شاعر : محمد علی مجاهدی
- یکشنبه
- 16
- خرداد
- 1395
- ساعت
- 13:4
- نوشته شده توسط
- سید محسن احمدزاده صفار
- شاعر:
-
محمد علی مجاهدی
ارسال دیدگاه