کودکی مانده به ویرانه ندارد نانی جان حیدر برخیز
بر یتیمان بلادیده مثال جانی جان حیدر برخیز
عشق پنهانی و مهتاب شب آنانی جان حیدر برخیز
چشم امید شفاجوی همه یارانی جان حیدر برخیز
******
ای امیر دو سرا ساقی کوثر حیدر
شیر میدان نبرد و یل خیبر حیدر
از سر بستر خون بسته سلامت برخیز
بشنو از هر طرفی نغمة حیدر حیدر
جان حیدر برخیز ای دلاور برخیز
شیر خیبر برخیز روی بستر برخیز
دیده بر راه تو چشمان یتیمان مانده
ماه غم ، نور عزا ، بر رُخشان تابانده
خیز و یکبار دگر کیسه به دوشت بگذار
حسرت نان ، گٌل امید همه خشکانده
کودکی مانده به ویرانه ندارد نانی جان حیدر برخیز
******
ای که از خون سر و صورت خود رنگینی
مانده بر سینة تو بار غم سنگینی
فرصتی کو که نهانی ببری کیسة نان
دانم از حسرت این غصه بسی غمگینی
جان حیدر برخیز ای دلاور برخیز
شیر خیبر برخیز روی بستر برخیز
چاه از سینة دریایی تو با خبر است
ماه در پرتو رخسار مهت بی اثر است
ای تسلی گر طفلان یتیم کوفه
رفتنت داغ دگربارة هجر پدر است
کودکی مانده به ویرانه ندارد نانی جان حیدر برخیز
******
مسجد کوفه به دستان تو عادت دارد
از تولای قدوم تو ارادت دارد
عجبی نیست اگر زادة ملجم بشکست
فرق پاکت که به عشق تو حسادت دارد
جان حیدر برخیز ای دلاور برخیز
شیر خیبر برخیز روی بستر برخیز
دست پُر مهر تو امید یتیمان باشد
نقطة اوج تمنای کریمان باشد
کاش تیغی که به فرق تو نشست می افتاد
فرق تو قلة شایستة ایمان باشد
کودکی مانده به ویرانه ندارد نانی جان حیدر برخیز
******
کوفه را روشنی از جلوة رخسار تو بود
کوچه در کوچه قدم بستة ایثار تو بود
برق شوق تو به چشمان یتیمان می زد
هر یتیمخانه تجلی گه دربار تو بود
جان حیدر برخیز ای دلاور برخیز
شیر خیبر برخیز روی بستر برخیز
سروری بر سر نفس گذرا غالب شو
آستان بوس علی ابن ابی طالب شو
قلب در قالب عشق علوی می گنجد
از ره مهرو وفا ساکن این قالب شو
کودکی مانده به ویرانه ندارد نانی جان حیدر برخیز
شاعر : محمدرضا سروری
- یکشنبه
- 30
- خرداد
- 1395
- ساعت
- 9:18
- نوشته شده توسط
- نخل بی سر
- شاعر:
-
محمدرضا سروری
ارسال دیدگاه