بنام خدا
امون از دلِ خونِ مادر
دو چشمونِ گريونِ مادر
شباي پريشونِ مادر
چه داغونِ مادر! (۲)
*
امان از شبِ تارِ مادر
شده نالهها يارِ مادر
غم و غصهها كارِ مادر
چه بيمارِ مادر! (۲)
* * *
مادر چرا اينقدر خسته و بيقراري؟
مادر چرا نيمه شب بر لبت ناله داري؟
مادر چرا روز و شب از چشات خون ميباري؟
ميباري ـ ميباري
*
مادر چرا دشمنانت پر از كينه هستند؟
مادر چرا اومدند دستِ بابا رو بستند؟
مادر چرا از جفا در به رويت شكستند؟
شكستند ـ شكستند
* * * * * * * * *
تو اي مادرِ آسموني
الهي كه پيشم بموني
شدي قد كمون در جووني
چرا نيمه جوني؟! (۲)
*
چرا درد بازو ميگيري؟
چرا دست به پهلو ميگيري؟
چرا با حسن خو ميگيري؟
چرا رو ميگيري؟! (۲)
* * *
مادر چرا عمرِ كوتاهت از غم خزان شد؟
مادر چرا بازوانت چنين ناتوان شد؟
مادر چرا كوچه اشكش برايت روان شد؟
روان شد ـ روان شد
*
مادر چرا اينقدر گريه از ما گرفتند؟
مادر چرا دشمنان دورِ بابا گرفتند؟
مادر چرا با لگد محسنت را گرفتند؟
گرفتند ـ گرفتند
امون از دلِ خونِ مادر
دو چشمونِ گريونِ مادر
شباي پريشونِ مادر
چه داغونِ مادر! (۲)
*
امان از شبِ تارِ مادر
شده نالهها يارِ مادر
غم و غصهها كارِ مادر
چه بيمارِ مادر! (۲)
* * *
مادر چرا اينقدر خسته و بيقراري؟
مادر چرا نيمه شب بر لبت ناله داري؟
مادر چرا روز و شب از چشات خون ميباري؟
ميباري ـ ميباري
*
مادر چرا دشمنانت پر از كينه هستند؟
مادر چرا اومدند دستِ بابا رو بستند؟
مادر چرا از جفا در به رويت شكستند؟
شكستند ـ شكستند
* * * * * * * * *
تو اي مادرِ آسموني
الهي كه پيشم بموني
شدي قد كمون در جووني
چرا نيمه جوني؟! (۲)
*
چرا درد بازو ميگيري؟
چرا دست به پهلو ميگيري؟
چرا با حسن خو ميگيري؟
چرا رو ميگيري؟! (۲)
* * *
مادر چرا عمرِ كوتاهت از غم خزان شد؟
مادر چرا بازوانت چنين ناتوان شد؟
مادر چرا كوچه اشكش برايت روان شد؟
روان شد ـ روان شد
*
مادر چرا اينقدر گريه از ما گرفتند؟
مادر چرا دشمنان دورِ بابا گرفتند؟
مادر چرا با لگد محسنت را گرفتند؟
گرفتند ـ گرفتند
- یکشنبه
- 12
- اردیبهشت
- 1389
- ساعت
- 8:4
- نوشته شده توسط
- احمدصدرایی
- شاعر:
-
حسن ثابت جو
مجمود فرخی