نگاه حسرت سردار مظلوم
هزار تا غصه با خودش می یاره
چه راهی مونده جز نگاه به دشمن
برا مردی که چاره ای نداره
یکی پیدا بشه بگه حسین جان پذیرایی توی کوفه با سنگه
اگه میای نیار پس حرمت رو به روی هر چی کوفی رنگ ننگه
یکی پیدا بشه بگه که برگرد ببین که مسلمت اینجا اسیره
چه بد بازاریه بازار کوفه سه ساله توی این بازار می میره
(میا کوفه میا کوفه حسین جان) 4
تمام کوله بارِ این غریبه
نگاه و اشک حسرت، روی خونین
پای دعای خیرش برا ارباب
یکی پیدا نشد تا بگه آمین
الهی که حسین راهش عوض شه نیاد به سرزمین بی کسی ها
الهی نامه مو نخونده باشه تموم شه غربت و دلواپسی ها
الهی خون من اینجا بریزه یه مو از سر اربابم نیوفته
الهی که نبینم روی نیزه س آتیش تو دل بی تابم نیوفته
(میا کوفه میا کوفه حسین جان) 4
شاعر : احسان پیریابی
- یکشنبه
- 28
- شهریور
- 1395
- ساعت
- 10:9
- نوشته شده توسط
- feiz
- شاعر:
-
احسان پیریابی
ارسال دیدگاه