این کوفیان که دم ز مرام و وفا زدند
هنگام لعن نام علی را صدا زدند
ماندم غریب مثل عمو بین کوچه ها
اینجا تمام شهر به من پشت پا زدند
گفتم منم سفیر ولی خدا،ولی
آقا مرا برای رضای خدا زدند
شرمنده ام که نامه نوشتم بیا، نیا
اینجا کسی به فکر شما نیست،جا زدند
مسلم برای غربت تو گریه میکند
من را چقدر قوم مسلمان نما زدند
دلواپسم برای رقیه، خدا به دور
مانند مادر تو مرا بی هوا زدند
آقا نیا که زینب تو پیر میشود
حرف از اسیر و دشمنی مرتضی زدند
این مردمی که نیزه و شمشیر میخرند
قید تورا بخاطر مشتی طلا زدند
پرتاب سنگ بر سر نیزه رواج یافت
تا حرف پیشواز و ورود تورا زدند
اینجا غریب را ته گودال می برند
این قرعه را به نام تو در کربلا زدند
تنها خوشم که بر سر دار الاماره ام
راس مرا بخاطر عشق شما زدند
شاعر : علی اکبر نازک کار
- یکشنبه
- 28
- شهریور
- 1395
- ساعت
- 13:58
- نوشته شده توسط
- سید محسن احمدزاده صفار
- شاعر:
-
علی اکبر نازک کار
ارسال دیدگاه