عمری دل از زمانه بریدیم ... بس نبود ؟
چون شمع سوختیم و چکیدیم ... بس نبود ؟
آقا تو را قسم به در سوخته به عشق
برگرد.... هر چه بی تو کشیدیم... بس نبود ؟
آرام از مقابلمان رد شدی ، دریغ
روی چو ماهتان که ندیدیم ... بس نبود ؟
در غفلت و هوا و هوس عمرمان گذشت
تا اوج پرتگاه رسیدیم ... بس نبود؟
گفتند کو نشانی اربابتان که نیست...!
زخم زبان و طعنه شنیدیم ... بس نبود؟
آنقدر دیر کردی و ما ... در نبودنت
زهر فراق یار چشیدیم ... بس نبود ؟
یک عمر راه گم شد و در حسرت وصال
بیراه رفته و نرسیدیم ... بس نبود؟
امسال هم گذشت در اندوه انتظار
رنج و بلا و ظلم که دیدیم ... بس نبود ؟
شاعر : نعیمه امامی
- سه شنبه
- 30
- شهریور
- 1395
- ساعت
- 12:26
- نوشته شده توسط
- امامی
- شاعر:
-
نعیمه امامی
ارسال دیدگاه