کز کرده ام یک گوشه این خانه ات را
تا که ببینم هیبت شاهانه ات را
از بس جزع کردم میان کوچه که با
زنجیر آوردند این دیوانه ات را
یک شب کنار پنجره فولاد ماندم
مهمان شوم پهلوی تو صبحانه ات را
من خواستم تا عمر دارم مست باشم
بگذار بر روی لبم پیمانه ات را
مثل کبوتر های صحن انقلابت
پر میزنم بلکه بیابم دانه ات را
عیسی شفا میخواست که یک جرعه بردند
به آسمان ها آب سقاخانه ات را
تو که به یک آهو ضمانت نامه دادی
یک بار هم ضامن بشو پروانه ات را
معصومه را تکریم کردند اهل قم تا
خم بر نیاید روی معصومانه ات را
***
در شام، زین العابدین می گفت: عمه
من دیده ام سعی فداکارانه ات را
دشنام و ضربِ سیلی و شلاق دشمن
زینب بنازم صبر استادانه ات را...
در کوچه و بازار شام، ای وای زینب
در کاروان، بی احترام، ای وای زینب
شاعر : بهنام معینی
- چهارشنبه
- 31
- شهریور
- 1395
- ساعت
- 18:30
- نوشته شده توسط
- معین
- شاعر:
-
بهنام معینی
ارسال دیدگاه