گرچه از دست خودم یه خرده دلخور اومدم
راستش و بخواى برا عرض تشكر اومدم
نه گداىِ خوبیَم نه عاشقى خوب بلدم
اومدم ده شب عزاداریمو تحویلت بدم
یه دهه سینه زنى و گریه هرچى بود گذشت
شب هفتمى كه چشم به راش بودم چه زود گذشت
به صدام تو روضه جون تازه دادى مهربون
برا نوكرى بهم اجازه دادى مهربون
قسمتم شد كه باگریه خیمه رو علم كنم
واسه سینه زناى جد تو چایی دم كنم
راه دادى تاخودمو پا این علم دٌرٌس كنم
شعر بگم نوحه بخونم و دو دم دٌرٌس كنم
واسه مزد نیومدم، گفتى ولی به هرجهت
نمك سفرتونم از خودمون بخواین فقط
جواب حرفاى توى دلمو خودت بده
من گداى خودتونم صلمو خودت بده
حرفاى دلم باید كه هر گوشش بیتى بشه
اولش مى خواستم این ترانه هش(ت) بیتى بشه
ولى این یادم اومد روبروى باب الجواد
روزى كن از این به بعد تنها بیام حرم زیاد
شاعر : علی زمانیان
- جمعه
- 2
- مهر
- 1395
- ساعت
- 13:18
- نوشته شده توسط
- ح.فیض
- شاعر:
-
علی زمانیان
ارسال دیدگاه