به اذن حضرت مولا شدم کبوتر تو
که بال و پر بزنم پای روضه ی سر تو
ببخش با پر زخمی ، به زحمت افتاده
لباس نوکریم را بریده مادر تو
چه طور خرج غمت جور شد؟ کسی میگفت
رسیده رزق حسینیه از برادر تو
شبیه حضرت زینب به سینه می کوبم
که مقتدای عزادارهاست خواهر تو
به چشم من همه جا روضه شما بر پاست
تمام عالم آدم شدند مضطر تو
اگر کویر ترک روی هر ترک دارد
کشیده خشکی لبهای زخم پرپر تو
خزان و ریزش برگ از درخت در همه جا
شد است در دل من روضه خوان اکبر تو
طلوع ، بردن بالای طفل شش ماهه است
غروب ، خون گلوی علی اصغر تو
زمان بارش باران همیشه میبارم
برای بارش تیر و امیر لشگر تو
من از خرابه و شام و رقیه فهمیدم
که قول تو نرود گر رود ز تن سر تو
بیا و قول بده آخرین دمم برسی
به راه آمدن توست چشم نوکر تو
شاعر : موسی علیمرادی
- جمعه
- 2
- مهر
- 1395
- ساعت
- 20:29
- نوشته شده توسط
- ح.فیض
- شاعر:
-
موسی علیمرادی
ارسال دیدگاه