هست در چشمِ عاشقان تا اشک
روضه آغـاز می شود بـا اشک
دست انـداخت و به نام عـلی
آمـد از پشتِ پـلک بـالا اشک
نـام اربـاب آمده کـه گذاشت
بعدِ یـک سـال پـا به دنیا اشک
نـام اربـاب آمـد و نـشنـاخت
بـاز در چشمِ مـن سـرا پـا اشک
پـس بـه نـامِ حسین مـی ارزد
دو سـه تـا قطره اش به دریا اشک
بـه امـیـدِ شـفـاعتـت هـم نـه!
از شـمـا ذکـرِ روضـه، از مـا اشک
جــمـع گـردیـده آتــشِ دوزخ
تـا شد از جـمـع چشـم، منـها اشک
تا کـه از گـونـه خـورد روی زمیـن
گـشـت در روضـه اربـاً اربـاً اشـک
پـس بـه نـام لبـانِ خـشـک عـمـو
بـنـویـسـد مـشـک، بـابـا، اشـک
کــاروانــی رسـیـده اسـت از راه
کـه گـرفتـه است چـشمِ مـا را اشک
اشــک ریــزِ تـوام خـدا را شـکـر
مـن مـریـضِ تـوام خــدا را شـکـر
شاعر : مهدی رحیمی
- جمعه
- 2
- مهر
- 1395
- ساعت
- 21:21
- نوشته شده توسط
- ح.فیض
- شاعر:
-
مهدی رحیمی زمستان
ارسال دیدگاه