شرمندۀ شما شدم آقا مرا ببخش
در کوچه مانده ام تک و تنها مرا ببخش
آن نامه کاشکی که به دستت نمی رسید
گفتم بیا ، به خاطر زهرا مرا ببخش
آقا گمان کنم که به همراه کاروان
می آوری سه سالۀ خود را مرا ببخش
با ساقی ات بگو که فقط فکر آب باش
از قول من بگو تو به سقا مرا ببخش
فردا ز بام دارالاماره صدا زنم
یا اینکه سمت کوفه میا یا مرا ببخش
باعث منم که خواهرت آواره شد حسین
شرمنده ام ز زینب کبری مرا ببخش
دیدم درون جمعیت انگار حرمله
تیر سه شعبه کرد مهیا مرا ببخش
اینجا همه ز نام علی کینه داشتند
سربسته ، وای از دل لیلا مرا ببخش
جان می دهی غریب ، تو بر خاک و کوفیان
با خنده می کنند تماشا مرا ببخش
جایی که می شود تن تو پایمال اسب
آقای من کرم کن و آنجا مرا ببخش
ای وای اگر اسیر شود خواهرت حسین
کوفه شود مصیبت عظما مرا ببخش
وقتی به کوفه رد شدی از پیش پیکرم
مولا ز روی نیزهء اعدا مرا ببخش
شاعر : مهدی مقیمی
شاعر : مهدی مقیمی
- شنبه
- 3
- مهر
- 1395
- ساعت
- 6:3
- نوشته شده توسط
- ح.فیض
- شاعر:
-
مهدی مقیمی
ارسال دیدگاه