• دوشنبه 3 دی 03


ورود کاروان به کربلا -( نینوا دشت بلا غاضریه کرببلا )

2659
1

نینوا دشت بلا غاضریه کرببلا

زینبم غم نخوری منزل آخر اینجاست

کربلایی که به من وعدهء آن را دادند

جدم و مادرم و حضرت حیدر اینجاست

 

قدری آرام به هنگام پیاده شدنت

نظری جانب چشمان گهربارم کن

دختر شیر خدا این همه محرم داری

لطف کن تکیه به دستان علمدارم کن

 

پای بگذار به زانوی علمدار اول

بعد بگذار به این دشت بلا خواهر من

محمل وناقه بلند است به هنگام فرود

دست خود را بده در دست علی اکبر من

 

ای علمدار برو خیمۀ زینب برپا

وسط خیمۀ اصحاب و بنی هاشم کن

خواهرم خیمه مهیاست به هنگام ورود

تکیه بر دوش علمدار من و قاسم کن

 

بهر آسایش و آرامش اهل حرمم

به ابالفضل بگویید دهد ترتیبی

خیمه بر پابکند تا  که جلوی خورشید

به گل روی سه ساله نرسد آسیبی

 

مشک ساقی پرِ آب است به همراه رباب

پسرم را همگی برده و سیراب کنید

من روی گریۀ ششماهۀ خود حساسم

دست در دست دهید و پسرم خواب کنید

 

این همه بغض نکن دست و دلم میلرزد

غم نخور پشت سر ماست دعای مادر

دشت ، آرام و حسین تو سرِ پاست هنوز

اتفاقی که نیفتاده هنوز ای خواهر

 

نه هنوز آمده شمر و نه هنوز آمده زجر

نه هنوزآمده خولی که بلایی خیزد

به ابالفضل اگر اذن دهم کوفه و شام

سر شمر وعمر سعد فرو می ریزد

 

اشکها را تو نگه دار برای گودال

که کند یاریِ اشک پدر و مادر من

صبر کن چند شب و روز دگر مانده هنوز

که ببینی به سر نیزهء اعدا سر من

 

شاعر : مهدی مقیمی

  • یکشنبه
  • 4
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 20:54
  • نوشته شده توسط
  • ح.فیض

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران