زینبم ، عقل ، پریشان من است
عشق ، سر گشته و حیران من است
رو کنم برگه ی دیگر در عشق
وقت جانبازی طفلان من است
روز عشق است کنون این دو غزل
بهترین گفته ی دیوان من است
دو غزاله به منای تو حسین
در ره عشق تو قربان من است
دو ثمر یا دو پسر یا دو قمر
شاهد یکدلی جان من است
یکدلم با تو که داغ دو گلت
مانده بر این دل سوزان من است
این دو گل را به تو من هدیه کنم
این دو گل کل گلستان من است
خون گرمی که به راه تو دهند
خنکی دل عطشان من است
گفته ام با پسرانم هر شب
که حسین ، اول و پایان من است
داده ام در س بر آنان توحید
که حسین مذهب و ایمان من است
شیرشان دادم و می گرییدم
که بدانید حسین جان من است
درس تفسیر بر آنان دادم
که حسین معنی قرآن من است
دو غلامند نه خواهرزاده
این همان درس دبستان من است
اذن قربان شدن طفلانم
خواهش این دل سوزان من است
شاعر : سید محمد میرهاشمی
- دوشنبه
- 5
- مهر
- 1395
- ساعت
- 10:39
- نوشته شده توسط
- ح.فیض
- شاعر:
-
سید محمد میرهاشمی
ارسال دیدگاه