بابا جون از تو چشمام، اشک حسرت میباره
روضه از سر گرفتم، کنار مشک پاره
اشکامو میگیرم / با آستین پارم
پیشم تو نبودی/ میدونی/ چی کشیدم/ حالا از تو/ گله دارم
بیا خودت ببین، همه ی پیکرم کبوده 2
بگو به دشمنا، گناه دخترم چی بوده 2
یادته بابا جونم، افتادم از رو ناقه
عمه زینب همیشه، یاد اون اتفاقه
این دختر محزون/ گم شد تو بیابون
اومد به سراغم/ تا دشمن/ ترسیدم/ چشمام شد/ مث بارون
توو تاریکی شب، میون صحرا می دویدم 2
وقتی میزد منو، مادرم زهرا رو می دیدم 2
دوس نداشتم ببینیم، با لباس اسیری
کو دو دستت منو تا، توی آغوش بگیری
اشکام شده جاری/ کردم گریه زاری
باید که چه جوری/ رو پاهات/ بگذارم/ سرمو/ پا نداری
روی لبم زدم، تا یه ذره بشم مث تو 2
میون طشت زر، خیزرون بوده مونس تو 2
شاعر : حسین نوری
- دوشنبه
- 5
- مهر
- 1395
- ساعت
- 20:53
- نوشته شده توسط
- feiz
- شاعر:
-
حسین نوری
ارسال دیدگاه