بنا نبود که گیسوی من کشیده شود
به ساعتی شب گیسوی من سپیده شود
قرار بود ببافی تو گیسوانم را
نه اینکه در اثر لخته خون تنیده شود!!
بنا نبود که خط خط تازیانه زجر
به روی این تن کوچک چنان قصیده شود
چنان قصیده بخوانند این کبودی ها
که سیل اشک تو جاری ز هر دو دیده شود
به نوبری دو گوشم رسید و گفت به خود:
چه بهتر اینکه به دستان شمر چیده شود
شکسته است ولیکن به رو نمی آرد
به عمه حق بده اینگونه قد خمیده شود
لباس پاره طفلی که مُرد بر سرم است
چه چاره است اگر روسری دریده شود؟؟
شاعر : ایمان کریمی
- دوشنبه
- 5
- مهر
- 1395
- ساعت
- 21:13
- نوشته شده توسط
- feiz
- شاعر:
-
ایمان کریمی
ارسال دیدگاه