با لب تشنه نگاهی پر تمنا می رود
ساحل چشمی به استقبال دريا می رود
با دعا چشم تری باشد يقيناً با شتاب
روی بال عرشيان تا عرش اعلا می رود
دلشكسته تر ز هركس می شود خورشيد و ماه
يك ستاره از مدار كهكشان تا می رود
كوثری زخمی، هراسان از شكست روزگار
غرق خواهش در پی إنّا فَتَحنا می رود
گریه های آسمان اثبات کرد این قَضْيه را
آه جانسوز يتيمان زود بالا می رود
مثل يك عاشق به پای انتظارم مانده ام
منتظر در لحظه های احتضارم مانده ام
در دلم شوق وصالت را سراسر داشتم
آرزوهای قشنگی با تو در سر داشتم
سعی كردم آنچه تو می خواستی باشم پدر
تا بگويی دختری مانند مادر داشتم
روزهای خوب من در شهر پيغمبر گذشت
هم تو بودی در كنارم، هم برادر داشتم
بارها ديدی چگونه ناز من را می خريد
از همه عالم عمويی مهربان تر داشتم
در خرابه مصرعی از زندگی ام طی شده
من كه روی شانه ات بيتی محقر داشتم
آرزوهايم همه بی تو به پايان می رسد
مانده از تو يك سری، آن هم به دامان می رسد
پا به پايت با مشقت تا خرابه آمدم
بودی اما غرق غربت تا خرابه آمدم
در كنارت محترم بودم ولی در طول راه
لا به لای هتك حرمت تا خرابه آمدم
عمه دارد بر تنش از من کبودی بیشتر
خواهرت كرده حمايت تا خرابه آمدم
دختری از روی كينه چادرم را می كشيد
زير آماج حسادت تا خرابه آمدم
گرچه روی من سیاه از تازیانه ها شده
روسفيدم با رشادت تا خرابه آمدم
خواب را بر دشمنت با گريه ام كردم حرام
غیر نامت هیچکس نشنیده از من یک كلام
شاعر : وحید کردلو
- سه شنبه
- 6
- مهر
- 1395
- ساعت
- 10:28
- نوشته شده توسط
- feiz
- شاعر:
-
وحید کردلو
ارسال دیدگاه