هر وقت که زائر میومد، تو این سرای غربت
چشمم به بچه ها میخورد، که اومدن با هیأت
اونام برا زیارت
حس میکردم، دلم کمی وا شده
تو خرابه، همبازی پیدا شده ۲
چند وقتی میشه حالا عین همون قدیما
بازم شدم تنهای تنها!
تو خلوت جدایی تو اوج بی صدایی
بازم میگم بابا کجایی؟
بابا حسین بابا جون ۳
*****
یه مدته که تو حرم، نیومده روضه خون
کسی نخونده از لب و، نوازش خیزرون
اشک من و عمه جون
از اون سحر، که شام غم سر اومد
خوشبختی هم، در خرابه رو زد ۲
از راه اومد نگارم با سر نشست کنارم!
کی گفته بود بابا ندارم؟
بیاد ببینه حالا رو دستامه خدایا
زیباترین بابای دنیا
بابا حسین باباجون ۳
شاعر : عبدالله باقری
- سه شنبه
- 6
- مهر
- 1395
- ساعت
- 14:34
- نوشته شده توسط
- feiz
- شاعر:
-
عبدالله باقری
ارسال دیدگاه