من زین العابدینم و – سبط علی مرتضی
میخوام براتون بگم از – قصه بعدکربلا
نبودید آی سینه زنا – نبودید آی گریه کنا
من چی بگم ازشهرشام – ای وای خدا ای وای خدا
(چی بگم از , کجاش بگم – ازکتکایی که به خواهرم زدن
چی بگم از, کجاش بگم – ازعمه که سپرمی شد بازمی زدن
چی بگم از , کجاش بگم – ازبی کسی وغربت این قافله
چی بگم از , کجاش بگم – ازخنده وتمسخرای حرمله )
[امان ازاین غریبی]
*********************************************
چل ساله گریه می کنم - هرباربه یک بهونه ای
بیشتر واسه خرابه و – سه ساله دردونه ای
همه بهم میگن چرا – اینقده گریه می کنی
داری هلاک میشی آقا – ازبس که مویه می کنی
(دست خودم , نیست به خدا – یه طفل شیرخوارمی بینم اشک می ریزم
دست خودم , نیست به خدا – تاکه یه سردارمیبینم اشک می ریزم
دست خودم , نیست به خدا – جوون رعنا می بینم اشک می ریزم
دست خودم , نیست به خدا- هرکی تو تنگنا می بینم اشک می ریزم )
[امون ازاین غریبی]
شاعر : میثم گل محمدی
- سه شنبه
- 6
- مهر
- 1395
- ساعت
- 17:51
- نوشته شده توسط
- عبدالرقیه س
- شاعر:
-
میثم گل محمدی
ارسال دیدگاه