این امامی که چنین سلسله برپادارد
به خـداونـدقسم دست توانا دارد
گرچه ازگردن آزردۀ اوخون ریـزد
درره عشـق دل و جـان شکیبا دارد
چهره اش سرخ شده گرچه زخون جگرش
نورتوحیــد درآئینــۀ تقــوا دارد
آسمان ازشـررآه دلش می سـوزد
ناله اش سخت اثر در دل خارا دارد
اشک برغربت وتنهائی او می ریـزد
ین هـلالی که سرنیـزه تماشا دارد
لحظه هایش همه پرشورتراست ازشب قدر
برلبش زمـزمه ای داردو احیا دارد
درره دوست به تقدیرخداوندرضاست
باخداونـد توگوئی سـرسـودا دارد
گاه برعترت یاسین نگهش دوخته است
گه نظـر برسـرببـریـدۀ بابا دارد
شامیان! شرم نکردیدزحق؟برسرتان
آسمان گرکه شـرربار شودجادارد
هرچه خاکستروآتش به سراو ریزید
شمع ازسوختن خویش چه پروا دارد
هیچ دانید چه کس زیر غل وزنجیراست
آنکه اعجـازازاوعیسی وموسی دارد
هرکه امروز«وفائی» زغمش گریه کند
چــه غمی دردل خــودازغم فـــردا دارد
شاعر : استاد سید هاشم وفایی
- یکشنبه
- 26
- آبان
- 1392
- ساعت
- 14:16
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
استاد سید هاشم وفایی
ارسال دیدگاه