خونابِ غم به سینۀ مادر نمی رسید
این تیرِ غیظ كرده اگر سر نمی رسید
دستِ كمی ز نیزۀ ابنِ اَنَس نداشت
بَد می بُرید، كاش كه تا پَر نمی رسید
یك قطره هم ز مهریۀ مادرِ حسین
یعنی به كامِ تشنۀ اصغر نمی رسید؟
خیلی نداشت فاصله تا خیمه ها پدر
می رفت هر چه باز به آخر نمی رسید
كاری نداشت غیرِ خجالت كشیدنش
زیرِ عبا سرش كه به پیكر نمی رسید
می مُرد در تحیُّرِ این داغِ دلخراش
زینب اگر به دادِ برادر نمی رسید
جز خنده هایِ سرخِ لب و چشمِ نیمه باز
تسكین بر آتشِ دلِ خواهر نمی رسید
نبضِ پدر شمارشِ معكوس می گرفت
نه، این گلو به بستنِ معجر نمی رسید
تیرِ سه شعبه جایِ همه سهم برده بود
چیزی به چشمِ حسرتِ لشكر نمی رسید
حقّی نداشت پشتِ حرم جستجو كند
ای كاش دستِ نیزه به اصغر نمی رسید
راحت به یك اشاره جدا می شد از بدن
این كار پس به منّتِ خنجر نمی رسید
قندِ عسل به خنده لبت باز كرده ای
در رقصِ باد دلبری آغاز كرده ای
با جبرئیلِ نیزه به معراج رفته ای
كوچكترین پیمبرم اعجاز كرده ای
این روزها برای خودت اكبری شدی
مادر مرا چقدر سرافراز كرده ای
آغوشِ من برایِ تو بهتر ز نیزه نیست؟
بالا نشسته ای و به من ناز كرده ای
آرامش تو بُغضِ مرا سرخ می كند
سوز دلم به ناخن غم ساز كرده ای
بر دستِ بینِ سلسله ام غصه خورده ای
همدردیت هر آینه ابراز كرده ای
در بُهت برده ای همگان را كه با سه پر
در آسمانِ قافله پرواز كرده ای
شاعر : علیرضا شریف
- چهارشنبه
- 7
- مهر
- 1395
- ساعت
- 3:41
- نوشته شده توسط
- ح.فیض
- شاعر:
-
علیرضا شریف
ارسال دیدگاه