عمه رهایم کن...عمه رهایم کن
عمه رهایم کن...عمه رهایم کن(2)
________________________
عموم شده تنها عمه رهایم کن
بذاربرم اونجا عمه رهایم کن
عمه.....
دلش پره خونه، غریب وحیرونه
نگاش رو به حرمه، امن یجیب خونه
عمه......
عمه نیگا کن عمو، از ذوالجنا افتاد
دیگه رمق نداره، ای داد وای بیداد
عمه.....
چندنفرو یه نفر، مردونگیشون کو
باید برم کمکش،براش بدم بازو
عمه...
چند ساله که به عمو،حسابی مدیونم
باید برا تلافی،فداش کنم جونم
عمه...
عزیزم عبدا..بیا تو آغوشم
نکردی ممنونتم،عمو فراموشم
عمه...
خون شد دل زینب،حرمله تیر انداخت
سرش رو سینه عمو،عبدا...جونشوباخت
عمه....
شاعر : اسماعیل تقوایی
- چهارشنبه
- 7
- مهر
- 1395
- ساعت
- 9:31
- نوشته شده توسط
- سید محسن احمدزاده صفار
- شاعر:
-
اسماعیل تقوایی
ارسال دیدگاه