بازهم وقت سحر دل بی قرارت شده است
بارش باران رحمت بی نهایت شده است
بادی از سمت خراسان می وزد بر قلبها
به دل برات مشهدش کرامت شده است
چه حیاط با صفایی چه کبوتر هایی
کاشی فیروزه ای نقش کلامت شده است
من و گنبد طلایی من گلدسته ی زرد
و دلم لبریز از شوق زیارت شده است
السلام ای حضرت سلطان علی شمس الشموس
بپذیرم تو که خورشید گدایت شده است
عشق درد نیا نمازی بین گوهرشاد توست
به لبم احلی من العسل حلاوت شده است
به قنوتم در حرم اسم جواد آورده ام
مطمئنا این دعای من اجابت شده است
تو نگو حدیث سلسبیل و تسنیم دلم
تنگ میخانه ی صحن انقلابت شده است
نطلبیده همه جا آب مرادست ولی
آب اسماعیل طلا انگار عنایت شده است
شاعر:؟؟؟؟
- چهارشنبه
- 7
- مهر
- 1395
- ساعت
- 12:13
- نوشته شده توسط
- فردین
ارسال دیدگاه