چند وقتی می شود با خود تکلم میکنم
کار را بر گفته های خود تقدم میکنم
با زبان بی زبانی میزنم فریاد من
کودک بی ریشه من آسایشت گم میکنم
روز نابودی تو آنقدر ها هم دور نیست
با ستون شرک من هرگز تسالم میکنم
پیش خود قانع مشو فریاد هایم بی صداست
جوی هم باشم اگر بازم تلاطم می کنم
هر زمانی رهبرم فرمان دهد من بی دریغ
همره آن لشکرش بی شک تهاجم می کنم
دیده ام بر هر کسی افتد زبانم ناطق است
نغمه ی الموت اسرائیل را من خود تعلم میکنم
ابن سفیان فکر سازش را ز سر بیرون کنید
عده کم باشد اگر من خود تراکم می کنم
پیش خود اندیشه کردی مسلمین بی غیرتند؟
حکم این اسلام را بر تو تحکم می کنم
از زبان رهبرم اندک غزل را میکنم اکنون تمام
روز مرگت را قریبا اقربا اینک تجسم میکنم
علیرضا پورعباس
- پنج شنبه
- 8
- مهر
- 1395
- ساعت
- 4:37
- نوشته شده توسط
- سید محسن احمدزاده صفار
ارسال دیدگاه