ای نسخه ی برابر اصل پیمبری
آیینه ی محمد و بازوی حیدری !
ای بهترین محدثِ شبهای حادثه!
لب باز کن که شمس و قمر هست مشتری!
لیلا ، تب تو را به جگر داشت یوسفم
داغ است در هوای تو بازار دلبری
قربان لحن پرسشی ات ای عصای دست!
" این راه, بر حق است..." خودت مطمئن تری!
ای اولین شهید بنی هاشم! السّلام
ای شهد تازه ای که رسیده و نوبری
***
چندیست رازهای مگو در زبانم است
گاهی بهانه ی بغلت ورد جانم است
لب باز کن...زبان به زبان گوش کن مرا
سیراب از معارف آغوش کن مرا
باور کن از تو تشنه ترم جان من !علی!
خاتم بنوش...آه! سلیمانِ من! علی!
آرامتر برو...که به دنیای بعد تو
" اُفٍّ لکِ " بگویم از اینجای بعد تو
یا ایها العزیزِ دلِ مضطرِ حسین
یا ایهاالمزمّلِ خون پیکرِ حسین
از بین تیغ هلهله ها رهسپار شو
ای جان زخم خورده ی خاکستر حسین
حیَّ علی الغزل! ...که نه... اینها رباعی اند!
این قطعه های روشن دور و بر حسین
هرجا نگاه میکنم از تو نشانه ایست
هستی و نیستی! نفسِ آخرِ حسین!
یک لحظه چشم باز کن ای رودِ جاری ام
ای چشمه ی جگر...علیِ اکبرِ حسین
لختی بخند و لخته ی لب را جواب کن
با بوسه ای محاسن من را خضاب کن
تسبیحِ دانه دانه ی من! جانِ بر لبم!
ای رازِ سر به مهرِ نفس های زینبم!
" عون و محمد"ش تویی و عشق بی حدش
اصلا عجیب نیست اگر بشکند قدش
آیینه کاری است سراپای قتلگاه!
دستِ عبا به دست بنی هاشم است...آه!
شاعر : عارفه دهقانی
- جمعه
- 9
- مهر
- 1395
- ساعت
- 9:28
- نوشته شده توسط
- ح.فیض
- شاعر:
-
عارفه دهقانی
ارسال دیدگاه