سفر رفته
دگر ز بی کسی ام حوصله بـسر رفته
تـوان و تـاب و قرار از دلم دگــر رفته
تمـام چشـم من از دوریش شده بـاران
ز فرط گریه دگر سو ز چشم تـر رفته
سفر برفت و نیـامد دلم زنـد شـورش
چــرا نــیــامــده آن مهـدیِ سفـر رفته؟
چه صبحها که نشستم به انتظار فرج
چه روزها و چه سالها سحرسحر رفته
خدا کند که بیاید از او خبر روزی
که سـالیـان درازیست ، بی خبــر رفته
ندیدم آن رخ زیبا و همچو ماهش را
دلــم هـمـیـشــه پـی ِ رؤیـت قــمـــر رفته
تمـام لحظه عمرم بـدون او طـی شـد
تمام زنـدگی ِ مـن چــه بــی ثــمــر رفته
به او همــاره بگــویم کــه دوریت کافیست
بیـا ز غیبـت و هــجــر تــو آنـقــدَر رفته
نیامدی تو ز بس ، بـاز مادرت زهرا
بـرای یــاری ِ حیــدر بـه پـشت در رفته
بیــا دگــر بـه ســـر آمـد جــوانی محسن
کجایی؟ عمر من ای گل همه هدر رفته
- دوشنبه
- 25
- اردیبهشت
- 1391
- ساعت
- 12:10
- نوشته شده توسط
- سید محسن
ارسال دیدگاه