تو می دانی به غیر از تو نباشد دلخوشی ما را
چرا ای سلسله گیسو به هر سو می کشی ما را
تو کم امروز و فردا کن وگرنه می کشی ما را
تمام جمعه ها بی تو غم انگیز است غم انگیز است
بهار من دلم بی تو (به مثل فصل پائیز است «۲»)
قسم بر تار گیسویت گرفتار تو هستم من
ببین ای یوسف زهرا به بازار تو هستم من
کلاف جان روی دستم خریدار تو هستم من
سـتاره ریـزد از چشمم ز هجـر روی چون ماهت
تو هستی نرگس نرجس (منم خار سر راهت «۲»)
ببین یار تماشایی که من هستم تماشایی
چه غم دارم که از عشقت کشد کارم به رسوایی
نشان کی می دهی ما را تو آن رخسار زهرایی
چرا از ما جدا هستی بگو با ما کجا هستی
نجف یا کاظمینی تو و یا در کربلا هستی
تو هستی کعبه و کعبه بود دیده براه تو
دو چشم تو بود زمزم ـ حجر خال سیاه تو
تو هستی پادشاه دل صف مژگان سپاه تو
تو از سر تا بپا نازی من از سر تا بپا دردم
تمام عمرم ای عمرم بدنبال تو می گردم
غروب آفتاب آمد بیا ای آفتاب من
به بیداری نمی آیی بیا یک شب بخواب من
صدایت می زنم اما نمی گویی جواب من
خـداونـد کـرم هسـتی تـرا بی توشـه می خواند
کدامین گوشه بنشستی ترا شش گوشه می خواند
تو را هر دشت و هر صحرا صدا می زد صدا می زد
تو را در کوچه ها زهرا صدا می زد صدا می زد
ترا در علقمه سقا صدا می زد صدا می زد
ترا طفلی غریبانه صـدا می زد صدا می زد
شبی در کنج ویرانه صدا می زد صدا می زد
شاعر : سید محسن حسینی
- پنج شنبه
- 30
- خرداد
- 1392
- ساعت
- 8:42
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
سید محسن حسینی
ارسال دیدگاه