تو مینداز دلم را به عذاب و برگرد
پشت کن پشت ، بر این شهرِ سراب و برگرد
پُر و پیمان شده دخل سپر و نیزه فروش
تو بهم ریز همین دخل و حساب و برگرد
به هَدَر بودن خونت همه فتوا دادند
پاره کن این سند خیر و ثواب و برگرد
دستهای همه ی دخترکان است لطیف
فرض کن روی همین دست طناب و برگرد
به امیدی پسرش را بدهد شیر ، رباب
رحم کن بر همه امّید رباب و برگرد
داغ ناموس ، رگ گردن من را سوزاند
وَ نجاتم بده از بزم شراب و برگرد
به سراشیبی گودال نرو آقا جان
تو بگیر از قدم اسب ، شتاب و برگرد
سر تو روی تنت هست شبیه خورشید
مثل یک ماه ، روی نیزه نتاب و برگرد
قول دادند به هم معجر زینب بکشند
رحم کن تا نشود پاره حجاب و برگرد
رضا قاسمی
- یکشنبه
- 11
- مهر
- 1395
- ساعت
- 6:49
- نوشته شده توسط
- ایدافیض
ارسال دیدگاه