• جمعه 2 آذر 03


شب عاشورا -( چه شده نازنین برادر من )

1994
4

چه شده نازنین برادر من

داری ام من یجیب می خوانی

نکند پیش من – زبانم لال-

امشبی را فقط تو مهمانی

 

سنّ و سالی گذشته از زینب

با نگاهت مکن پریشانم

شک ندارم که خوب می دانی

بی تو یک لحظه من نمی مانم

 

همرهانت که یک به یک رفتند

در دلم اضطراب افتاده

از امان نامه صحبتی آمد

نه! گمانم جواب رد داده!

 

خوب بنگر چقدر می آید

گوشواره به گوش دختر تو

کن دعایی که لا اقل آنرا

نربایند در برابر تو

 

کودکت زیر لب به خود میگفت

گر بیابانی از عدو داریم

خم کجا آوریم بر ابرو

باکمان نیست، تا عمو داریم

 

غرق در غصه آنطرف لیلا

در تماشای قامت اکبر

این طرف اشک در نگاه رباب

پای گهواره ی علی اصغر

 

دلخوشم کن بگو که شاید صبح

دست از کشتن تو بردارند

دلخوشم کن بگو برای تو نیست

دشنه هایی که بر کمر دارند

 

در غروب نگاه غمگینت

عصر فردات را نظر دارم

هرچه – خاکم به سر-شود با تو

همه را مو به مو خبر دارم

 

می روی ّ و به همره زینب

زجر و رنج و عذاب می ماند

غیرت الله هستی و افسوس

خیمه ات بی حجاب می ماند

 

بر بلندای سرو مانندت

کاش یک جای بوسه بگذارند

لیک تا آیه آیه ات نکنند

-وای من – دست بر نمی دارند

 

خاک بر فرق من چه میبینم؟

قاتلت جالسٌ علی صدرِک!

پیش چشمان بی سوی زهرا

مولعٌ سیفَهُ علی نَحرِک

 

بوسه گاه پیمبر است آنجا

بی حیا ! دشنه را زمین بگذار

دیدگانش هنوز می بینند

بسملم را به حال خود بسپار

محمد مهدی رافع

  • یکشنبه
  • 11
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 11:12
  • نوشته شده توسط
  • ح.فیض

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران