اُخرُج اِلی العِراق _ که هرگز قرار نیست اینجا کنار حادثه غم پروری کنم
_ اُخرُج اِلی العِراق _ قرار است با سرم تا سالهای سال فقط سروری کنم
_ اُخرُج اِلی العِراق _ به من وحی می شود ، مبعوث این رسالت بی انتها منم
اعجاز من سری است که قرآن می آورد باید به نیزه باشم و پیغمبری کنم
فرعون تر از همیشه جهان پُر شد از یزید ، معروفهای جامعه از جنس منکرند
موسی تر از همیشه برانگیخته مرا باید به نیل خون همه را رهبری کنم
وقت اَدای دِین خدایم رسیده است هفتاد و دو امانت او مانده پیش من
چرخی چُنان میانه ی گودالم آرزوست باید که دست و پا بزنم دلبری کنم
اصلاح کار امّت از این حرفها گذشت اینک اُحد مقابل من قد کشیده است
حالا که ذوالفقار پدر مانده دست من باید دوباره در اُحدش حیدری کنم
حج ناتمام مانده طوافی که ناقص است دارد مسیر قبله عوض می شود ولی
کافی است با مکعّب شش گوش کربلا در کعبه ی فنا شده احیا گری کنم
بادی وزید و گرد نفاقی بلند شد خورشید را سقیفه ای از آسمان گرفت
بر نیزه ی خطابه رها می کنم سری تا از غدیر گم شده یادآوری کنم
_ اُخرُج اِلی العِراق _ که من خواب دیده ام اینبارهم خلیل به قربانی آمده است
ذبجی عظیم منتظرم مانده لازم است از امر وحی آمده فرمانبری کنم...
شاعر : محسن ناصحی
- یکشنبه
- 11
- مهر
- 1395
- ساعت
- 16:44
- نوشته شده توسط
- ایدافیض
- شاعر:
-
محسن ناصحی
ارسال دیدگاه