امان از بی حیایی که شرور است
همان نامرد که غرق غرور است
سرِ شه را میان کیسه می بُرد
همان که جلوه ی اللهُ نور است
سر شه این چنین و پیکر او
شکسته حرمت از سمّ ستور است
پی کسب رضای یک حرامی
کند تعجیل و گوید راه دور است
به کوفه دیر آمد خولی پست
بگفتا صبح هنگام ظهور است
به خانه رفت در تاریکی و دید
که تنها جای این سر در تنور است
به خاکستر نشست آقای خوبان
قیامت را بگو وقت ظهور است
در این هنگامه باید گفت یا رب!
که خالی جای بانویی صبور است
خدا را شکر زهرا زود آمد
که مادر بهر فرزندش غیور است
بگفتا: یا بُنَی، مادر فدایت!
پس از این قلب عالم بی سرور است
شاعر : جواد حیدری
- سه شنبه
- 13
- مهر
- 1395
- ساعت
- 10:16
- نوشته شده توسط
- ح.فیض
- شاعر:
-
جواد حیدری
ارسال دیدگاه